خدایا دیونه شدم .......
من چه تلخم امشب
و چه اندازه دلم غمگین است
من چه تلخم امشب
و چه اندازه دلم غمگین است
سلام بازم یه چیز قشنگ خوندم که باعث شد فکر کنم به خودم وبه کارهام شما هم بخونید مطمئنم فکر می کنید . . .
پیرمردی در ساحل دریا در حال قدم زدن بود ، به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی بخاطر جز و مد در آنجا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستاره های دریایی می گرفت و یکی یکی آنها را به دریا می انداخت ...
پیر مرد به دخترک گفت : دختر کوچولوی احمق ، تو که نمی توانی همه این ستاره های دریایی را نجات بدهی آنها خیلی زیاد هستند .
دخترک لبخندی زد و گفت می دانم ولی این یکی را که می توانم نجات بدهم و یک ستاره دریایی را به دریا انداخت و گفت :
این یکی
اینم یکی
اینم یکی
و . . .
ولی فکر میکنه ارزش زدن نداره . .
فکر می کنه باید سکوت کنه و تنها باشه . . .
و تو تنهایش راهش رو پیدا کنه . . .
چقدر خوبه همچین وقتهایی یه دعای خوب بدرقه راهمون باشه .
خداي اطلسيها با تو باشد
پناه بي کسيها با تو باشد
تمام لحظه هاي خوب يک عمر
بجز دلواپسيها با تو باشد