سلام

اخر باهاش حرف زدم

اونم یه ادم بود مثل من ، مثل تو تنها فرقش این بود که می دونست چی میخواد و به کجا داره میره می دونست چرا آمده و چرا میره

برخلاف اینکه بهم گفته بودن اگر ببینمش شاید موظب بشم و نتونم راحت حرف بزنم

راحت بودم ، مثل آب روان بود و مثل نور روشن

راسش یه مقدار گیج شده بودم نه بخاطر اینکه با ابهت بود نه

 گیج شدم بخاطر اینکه پر بود و آروم  و من تو یه نیمه شب زمستونی سرد فهمیدم هیچ وقت برای شروع دیر نیست و میشه گرم بود

دلم میخواد بتونم این ارتباط رو نگهدارم و بیشتر ازش یاد بگیرم و بیشتر بشناسمش

اومیدوارم اونم بخاد بیشتر با من آشنا بشه

 

درون هر کس رازی بزرگ نهان است

داستانی ، راهی ، بیراهی

طرح افکندن این راز

راز منو و راز تو ، پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

 

ببخسید اگر این مطلب طولانی شد ولی دلم خیلی پر بود

سلام

امروز کلاس رنگشناسی داشتم

بحث در مورد رنگهای مناسب برای فضاهای مختلف بود ، یکی از خانها که مسیحیه به استاد گفت : چرا شما بیشتر رو فرهنگ ایرانی و رنگهای ایرانی تاکید می کنید ؟

استاد گفت : چون ما ایرانی هستیم و وقتی کسی وارد خونه و جامعه ما میشه باید اینو درک کنه.

و خانم در کمال ناباوری من و شاید دیگران با شهامت صداشو تو گلوش انداخت و گفت من خومدمو ایرانی نمی دونم من یک فرا مرز هستم ، و یه جورایی رفت بالای تریبون و داد سخن سر داد از بد رفتاری ایرانیها و رفتارهای بدشون با اقلیت مذهبی و یکی دیگه از بچه ها هم شروع کرد ازش طرفداری کردن و اینکه تو ایران حقوق افراد غیر مسلمون رعایت نمی شه و مثلاً تو دادگاه وقتی بین یک مسلمون و یهودی مشکلی پیش بیاد قاضی بدون در نظر گرفتن حق رای رو به نفر مسلمون می ده و یا اینکه ادیان مختلف حق تحصیل در هر رشته ای رو ندارن .

استاد در کمال خونسردی گفت این یه نظر ماسونریه و جالب نیست چون یه آدم فرامرز به چیزی پابند نیست و تکیه گاهی نداره .

اولش چیزی نگفتم ولی بعد احساس بدی بهم دست داد داشتم عصبانی می شدم برام خیلی سخته یه نفر تو این خاک باشه و بتونه اینجوری حرف بزنه ، مگه وقتی تو کشور های دیگه حقوق ما زیر پا گذاشته میشه کسی اعتراض می کنه ؟ مگه یه ایرانی حتی با داشتن اقامت و سیتیزنی کشور دیگه تو اون کشور حقوقش با دیگران مساویه ؟ مگه وقتی به راحتی تو فلسطین دارن مسلمونا رو می کشن کسی ازشون دفاع می کنه ؟ تازه اینجا اگر هم بی عدالتی هست برای هممونه الا حضرات نظر کرده منم قبول دارم که عدالت نیست و قبول دارم سیاست کشورمون یه جورای مشکل داره  ولی این دلیل نمی شه کسی با وجود استفاده از امکانات هر چند ناچیز این مملکت به خودش اجازه بده اینجوری حرف بزنه اگر خیلی ناراحتن می تونن برن ، برن هرجا که احساس می کنن خونشونه

مثل اینه که یکی بیاد خونت از همه چیزت استفاده کنه و بعد شروع کنه بهت توهین کردن .

 ( اینجا ایران است سرزمین فرهنگ و دلدادگی ، سرزمینی که منشور آزادی کورشش هنوز بعد از 2500سال سر لوحه یه دنیاست کورشی که اگر امپراتوری بزرگ هخامنشی را استوار نمی کرد شاید مردم هنوز در توهش بودند ، اینجا سرزمین داریوش است که بنیان گذار دانش رایگان برای همه بود  ، اینجا سرزمین حسن صباح است که نه تنها بیماران را رایگان درمان می کرد بلکه به آورنده بیمار هم حقوق روزانه می داد ، اینجا ایران است ایرانی که شعر فردوسی و سعدی الیه رحمه اش بر سردر سازمان ملل چون گوهری می درخشد ، سرزمینی که دانشمندانی بزرگ همچون جابربن هیان داشت که پایه گذار صنعت جهان است ، بوعلی داشت که پایه های طب را در جهان نهاد و ابوریحان بیرونی که هنوز با نامش قفل از مرزهای کهکشان ها برمی دارند  اینجا ایران است ایرانی که جوانانش حماثه می آفرینند . )

ولی حالا چی شده که این مرز پر افتخار زیر سئوال می ره ؟ نمی دونم همین قدر می دونم که این وظیفه بر شونه تک تک ماست که از میراث نیاکانمان دفاع کنیم و سربلند نگهش داریم .

اینجا سرای ما ست

اینجا ایران است محد هنر

و من با افتخار میگم یک ایرانیم

 

 

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد .

خدا فرمود ، خودت باید آنها را رها کنی  .

 از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد .

فرمود : لازم نیست ، روحش سالم است .

جسم هم که موقت است .

 از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند .

فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است .

عطا کردنی نیست آموختنی است .

 گفتم : مرا خوشبخت کن .

فرمود : نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو .

 از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند .

فرمود : رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیک ترت می کند .

 از او خواستم روحم را رشد دهد .

فرمود : نه ، تو خودت باید رشد کنی ،

من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی .

 از خدا خواستم کاری بکند که از زندگی لذت کامل ببرم .

فرمود : برای این کار من به تو زندگی دادم .

 از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد ،

من هم دیگران را دوست بدارم .

خدا فرمود : آها بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد !

جویای راه خویش باش

زین سان که منم در تکاپوی انسان شدن

در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را ، آزادی را ، خود را

در میان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی که توانمان می دهد

که برای دیگران مامنی باشیم و یاوری

این است راه ما

            تو و من 

دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند

سکوت سرشاز از سخنان ناگفته ست

 اعتراف به عشق های نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من

برای تو خویش

 چشمانی آرزو می کنم

که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند

گوشی که صدا ها و نشانه را در بیهوشیمان بشنود

برای تو و خویش

روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد ،

و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگویم  .

                           ( کاست سکوت سرشار از ناگفتها ) با صدای شادروان احمد شاملو                               

 

این که بدانی در راه درستی هستی یک چیز است :

 اما این که فکر کنی راه درست فقط همین است چیز دیگریست .

 هرگز نمی تونیم درباره ی زندگی دیگران قضاوت کنیم

چون هر کس رنج ها و وانهادگی های خودش را دارد .

                                                        ( پائولو کوئلیو )

 

این یکی ازون حرفای نابه که فرق نمی کنه نویسندش کیه مهم اینه که نوشته شده .

دمادم در فقر واژه بسر می برم .

هر واژه را با تردید محض بر زبان می آورم ،

چون خوب می دانم که کافی نیست  -

حقیقت چنان بیکران و واژگان چنان حقیر .

                                            ( اشو )

من گم شدم ...

من سالها پیش گم شدم ، نمیدونم کی وکجا فقط می دونم گم شدم .

 شاید وقتی می خواستم کسی بشم گم شدم . یه جای مابین دنیای آدم بزرگا ، جای که باید بیرهم باشی ، جایی که باید برای بدست آوردن هر چیز با ارزش و بی ارزش جنگید . جای که هر لحظه و هر جا باید یه رنگ شد . جایی که باید یه کیف بزرگ پر از صورتک داشت و بنا به شرایط موجود صورتکی زد ، نمی دونم شاید یه جایی میون این صورتکا گم شدم ، فقط می دونم اونقدر از خودم دورم که بعضی وقتا دلم برای خودم تنگ میشه .

یه وقتای به خودم فکر می کنم و می خوام بدونم کیم و تنها چیزی که تو ذهنم مجسم میشه یه موجود ضعیف و شکننده مثل یه گوسفنده که حالا رفته تو پوست شیر ، می دونید آخه مردم از آدمای ضعیف خوششون نمیاد منم می خواستم یه جورایی قوی بشم ( نمی دونم چرا ؟! ، چرا دنبال تایید دیگران هستیم  ؟! چرا فکر می کنیم حتماً همه باید بگن چه پسر خوبی ، چه دختر خانمی ، چقدر موفق ) البته تمام تلاشمو کردم که واقعاً قوی باشم و نمی دونم چقدر موفق بودم همینقدر می دونم که پوست این شیر بد جوری به تنم چسبیده و هیچ جوری نمی تونم ازش جدا شم ، حالا که بزرگتر شدم فکر می کنم قوی یا ضعیف خیلی مهم نیست خوب البته اگر قوی باشیم بهتره ولی قوی یا ضعیف دلم می خواد خودم باشم جرئت پیدا کنم برای خودم گریه کنم یا بخندم ، اعتراض کنم ، همایت کنم و حتی سکوت کنم به قول مارکوت بیکر :  

( دلتنگیهامان را برای دلخوشی و دلخواه دیگران بودن از رخنه هایش تنفس می کنیم ) و من دلم می خواد اینجوری نباشه ، دلم می خواد خودم باشم .

 شما هم اگر با خودتون صادق باشید می بینید یه جایی تو زندگی گیر افتادید و یه صورتک رو صورتتون جا خشک کرده . نگید نه مطمئنم شما هم این حس رو تجربه کردید ، حالا شاید علتش با من فرق بکنه ولی این تجربه ای که تقریباً هممون داریم ، پس بیایم خودمون باشیم خود خودمون و اگر کسی رو دیدیم که خودشه بهش نگیم دیونه و نگیم داره خلاف جریان آب شنا  می کنه .

             راستی اگه یه روزی یه جایی منو پیدا کردید لطفاً بهم خبر بدید

 

آهنگ جدید رضا صادقی ) وایسا دنیا (

آدم همیشه تو زندگی تنهاست

تنها به دنیا میاد ، تنها فکر می کنه ، تنها می خنده ، تنها گریه می کنه و تنها میمیره.

تنهاست چون هیچکس واقعاً احساس آدم رو نمی دونه و درک نمی کنه . نمی دونم شاید یه جورایی به این تنهای هامون عادت کردیم ، ولی چه خوبه تو گذشتن از این راه پر شیب و فراز حداقل همراه داشته باشیم ، یکی که بشه باهاش حرف زد ، خندید و گریه کرد گفت و شنید و رشد کرد ، رشد کرد و بزرگ شد نه به معنای آدم بزرگ شدن  بلکه به معنای آدم شدن ( بقول دوستان آدم برفی یا آدم سنگی ) ، از نظر من فرقی نمی کنه برفی باشی یا سنگی مهم اینه که آدم باشی ( به قول سلمان آدم هم آدم های انسان ) پس بیاد با هم باشیم آدم بشیم و آدمیت کنیم . بسم الله . . .

 

ذهن می تواند خائن باشد و ما را به سمت چیزهای براند که نمی خواهیم و به احساساتی بکشاند که هیچ حاصلی برای ما ندارد .